كتري آبجوش را بلند كرد و سمت ظرفشويي رفت، بسماللهي گفت و آب را خالي كرد. دخترك با تعجّب به بخارهايي كه صورت مادربزرگ را محو كرده بود، نگاهي انداخت و پرسيد: عزيز جان! براي چي گفتي بسم الله؟ زن در حالي كه شير آب سرد را باز ميكرد، بدون اينكه نگاهي به كودك بيندازد، با بيان كودكانهاي گفت: آخه بچّه جنها توي راهآب خانهها زندگي ميكنند، اگر موقعي كه آب داغ ميريزيم بسمالله نگوييم، ميسوزند. بعد بزرگترهاشان ميآيند و ما را اذيّت ميكنند. زن، كتري را دوباره پر از آب كرد و بيتوجّه به چشمهاي گرد شدة كودك، سمت اجاق گاز رفت ...
شايد خيلي از ما نيز اوّلين باري كه اسم جن را شنيديم، از دهان يك بزرگتر و در شرايطي بوده كه حتّي فكرش را نميكرديم. شايد پاسخها قانعمان ميكرد و شايد هم در دنياي كودكي فقط ترس بود كه چند روزي مهمان دلمان شده و با حرفهاي هم سن و سالهايمان چند برابر ميشد. امّا اينكه چه تعداد از ما، به اين موجودات اعتقاد داريم يا اينكه نسبت به آنها آگاهي داريم و پرسشهايي مرتبط با آن، مواردي بودند كه در اين گزارش، باعث شد خيليها با تعجّب به ما نگاه كنند و بعضيها نيز از جواب دادن به پرسشها طفره بروند.
طفره رفتن افراد از پاسخگويي، گاهي از سر ترس بود و گاهي نيز چاشني محافظهكاري با آن همراه بود. براي مثال دكتر فاضلي، جامعه شناس ميگويد: به جن اعتقاد ندارم؛ ولي نظري هم ندارم. بحثش سياسي است.
و هنگامي كه رابطة جن با سياست را از او ميپرسيم، اين امر را مطرح ميكند كه امور مذهبي و مسائلي كه به قرآن مربوط ميشوند، در كشور ما همراه با بعد سياسي هستند و براي فرار از اين امر يا بايد تظاهر كرد يا اعلام بينظري. ايشان نهايتاً بينظري را انتخاب كردند.
در گفتوگو با افراد ميشود متوجّه شد كه آنها سعي در پنهان كردن ترس خود دارند؛ امّا زماني كه پرسش از علّت ترسيدن به ميان ميآمد، ناشناخته بودن و همراه شدن با خرافات از جمله مهمترين دلايلي بود كه مطرح ميشد. حجّت الاسلام حيدرزاده نيز براي اين امر از مثال تاريكي و روشن نبودن فضاي مربوط به عالم اجنّه ياد ميكند كه چون با خرافات آميخته شدهاند، قابل اعتماد نيست و منجر به وحشت انسانها ميشود و براي برونرفت از اين شرايط ميگويد: با اتّكا به مباني قرآني و روايات ميشود چراغ اين اتاق تاريك را روشن كرد، آن وقت است كه ميبينيم دليلي براي ترسيدن وجود ندارد.
تعداد افرادي كه وجود جن را منكر ميشوند، در بين مصاحبهشوندگان زياد نيست؛ امّا كساني هم كه به اين موجودات اعتقاد داشته باشند، چندان نظر قاطعي نميدهند:
وحيد شمشيري، 28 سال سن دارد و با مدرك فوق ليسانس رياضي، معلّم دبيرستان است. وي دربارة اين پرسش كه آيا جن را قبول داريد يا نه؟ ميگويد: بنابر ملاكهاي مذهبي و اينكه در قرآن به آن اشاره شده است، قبولش دارم، امّا اگر در قرآن نبود، قبولش نميكردم؛ يعني در واقع به آن باور ندارم؛ زيرا با ديد علمي در تناقص است و نميتوانم بگويم چنين چيزي وجود دارد. به نظرم وجود جن آن هم در كنار انسان از لحاظ عقلي مردود است. در روايتهاي مختلف از شياطين مثالهايي داريم؛ امّا وقتي وارد بحث ميشويم، ميبينيم شايد منظور چيزي مثل ميكروب يا ويروس بوده است و چون مردم آن دوره نميفهميدند، پيامبر(ص) و قرآن چنين جنبههايي را مطرح ميكردند و آن موجود سمدار شبيه به انسان،?تخيّلات مردم آن زمان بوده است.
محلّ زندگي و نحوة زندگي جن نيز يكي از مواردي بود كه مردم را به خاطرات و شنيدههايشان ميبرد. شنيدههايي كه اكثر پاسخگويان، بدون آوردن دليل، آنها را خرافات ميپنداشتند.
مهوش ابراهيمي خانهدار است. او نيز همان سخن قبلي را تكرار ميكند كه اگر نام جن در قرآن نيامده بود،آن را قبول نميكرد. او از حرفهايي كه از قديميترها به گوشش خورده است، مصاديقي ذكر مي كند: قديميها ميگفتند: جنها در خانههاي قديمي زندگي ميكنند يا اينكه ميتوانند با آدمها حرف بزنند؛ امّا من به اين چيزها اعتقاد ندارم. به نظرم آنها در كنار انسانها زندگي نميكنند و جاهاي خاصّي هستند و اين خرافات كه اگر آب بريزي بچّههايشان ميسوزند يا اين جمله را كه فلاني با جن رابطه دارد، قبول ندارم. وي مهمترين دليل ترس از اين موجودات را سرعت زياد و قدرتشان ميداند و ميگويد: اينكه ميتوانند خيلي سريع حركت كنند و ما نميتوانيم با چشم آنها را ببينيم، باعث ترسمان ميشود. آنها كه ميگويند: از ما آدمها قويتر هستند و فقط يكسري آدمهاي خيلي مؤمن ميتوانند با آنها رابطه برقرار كنند وگرنه مردم عادي اين توانايي را ندارند و به نظرم درست نيست و همة اين مطالب را جنگيرها و رمالها كه دنبال سركيسه كردن مردمند، ساختهاند. چيزهايي را كه تعريف ميكنند، فقط زاييدة خيالاتشان است.
دكتر بروجردي، استاد ارتباطات است و به شدّت سعي ميكند از زير بار مصاحبه شانه خالي كند و دليلش را هم اينگونه مطرح ميكند كه هيچ اطّلاعاتي ندارد؛ امّا با توجّه به اينكه ميگويد: خودش يكبار جنها را ديده است، وارد بحث ميشود: اطّلاعات من دربارةجن مثل اكثر مردم محدود ميشود به قرآن و هيچ كتاب يا منبع ديگري هم دربارهاش نخواندهام. شخصاً هم تا به حال فكر نكردهام كه ممكن است بترسم يا اينكه اين موجودات ترسناكند. چون جنها هم مخلوق خدا هستند و به نظرم ما آدمها بايد همزيستي مسالمتآميزي با آنها داشته باشيم. چون هدف از خلقت آنها هم مثل ما اين بوده كه خدا را پرستش كنيم. در نتيجه فكر نميكنم آنها داراي يك قدرت ماورايي باشند و اين چيزهايي كه دربارهشان ميگويند، بيشتر خرافات است تا حقيقت.
پوزيتيوسم يا تجربه گرايي و تفكّر وجود تناقص بين عالم دخان با علم، مورد ديگري است كه مانع پذيرش اين موجودات از سوي عدّهاي ميشود.
زهره ميرزايي دانشجوي ترم آخر كامپيوتر است. وي ترجيح ميدهد چيزي را كه با علم هماهنگي ندارد، نپذيرد؛ امّا از سوي ديگر اعتقادات مذهبياش نيز باعث ميشود كه به اين مبحث علاقهمند باشد و ميگويد: همين كه يك سوره در قرآن
در اين باره داريم؛ يعني موجودات مهمّياند؛ امّا تحقيق بيشتر يا فراتر از آن ميشود حكايت داستان گوسالة قوم موسي(ع) كه به ضررشان تمام شد!
با اينحال مدّعي است كه مطالعات زيادي دربارة اين موجودات داشته است،وقتي از او ميخواهيم يكسري از تواناييهاي جن را بيان كند، بعد از كمي فكر كردن ميگويد: جن موجودي نامريي است و ديده نميشود. در كل ميتوان گفت موجوداتي هستند كه داراي احساسند و جالب اينجاست كه خيلياز افراد حتّي نميدانند كه جنها ميتوانند فكر كنند!خيلي قبل از اينكه ما آدمها روي زمين پا بگذاريم،آنها از آتش به وجود آمدند. عمر و تعدادشان هم از انسانها خيلي بيشتر است.
او كه حسابي از اين بحث سر ذوق آمده در حالي سعي ميكند حافظهاش را كمي بيشتر بكاود ادامه ميدهد: جنها مثل ما انسانها هستند ولي فقط پاهايشان مثل سم است و وسايل فلزي ميتواند به آنها آسيب برساند. ميتوانند ازدواج كنند، بچّهدار شوند و مثل همة ما روزي بميرند. امّا خب چون جسم ندارند،نيازي هم به دفن ندارند. البتّه موجودات حسودي هستند كه به دليل حسادت به آدمها برايشان مزاحمت درست ميكنند. البتّه اينطور كه من شنيدم خيلي هم كودن هستند.
دربارة اين مطلب كه فرق جن با روح و انسان چيست همانطور كه خوانديد، بيشتر افراد به ويژگي ظاهري مثل سمدار بودن، يا كوتوله بودن آنها اشاره كردند. عدّهاي نيز با بديهي دانستن اين تفاوت و مطرح كردن اين جمله كه فرقشان معلوم است! از اين پرسش رد ميشدند. ولي گروهي به ماهيّت وجودي اين موجودات به عنوان عامل تفاوت اشاره ميكنند.
حامد ساروخاني دانشجوي فيزيك است و با نگاهي به اعتقادات قرآني دربارة تفاوت جن با روح ميگويد: جنها از آتش خلق شدهاند؛ ولي انسانها از خاك و همين روح الهي كه در وجودشان دميده شده، عامل تفاوت است. عالم ارواح خيلي با دنياي جنيّان فرق دارد؛ مثلاً آنها اين توانايي را دارند كه وارد دنياي انسانها بشوند؛ امّا روح افراد مرده اين توانايي را ندارد و به نظرم اينكه ميگويند، احضار روح، اشتباه است. چون ارواح اين اختيار را ندارند.
ترس، ابهام، داستانهاي بعضاً عجيب، خرافات، شك و دودلي، احساسات و رفتارهايي كه رنگ و بوي تناقص به خود ميگرفت و ... همگي درگيريهايي بودند كه در اين گزارش با آنها روبهرو بوديم. البتّه تا حدودي هم ميتوان آن را طبيعي فرض كرد. دانستن دربارة موجوداتي كه به تجسّم درآمدنشان در برابر انسانها نهي شده است و تواناييهايي كه بعضاً آن را بيشتر و والاتر از روح الهياي كه در وجودمان دميده شده است، ميدانيم، همه و همه مرزي را ايجاد ميكند كه عبور كردن از آن دشوار و به زعم برخي ناممكن است.
امّا پرسش اينجاست كه پاسخ واقعي اين پرسشها و شبهات چيست؟ آيا با مطالعه و بررسي، اعتماد به آيات و روايات و پيدا كردن مرزهاي خرافات و واقعيت نميتوان قانع شد؟
- جنّ، چيستي و چگونگي!
جن مخلوقي است غير مادّي. يعني با حواسّ پنجگانة ما قابل لمس و درك نيست؛ نه ميشود آن را چشيد نه ميشود آن را لمس كرد يا بوييد و...؛ به عبارت ديگر اين موجود را با عوامل و حواسّ ملكي نميتوان دريافت كرد. خداوند تبارك و تعالي اين موجود را از حرارت و گرماي آتش خلق كرده است. طبق فرمودة «قرآن كريم»:
«وَ خَلَقَ الجانِّ مِنْ مارِجٍ مِنَ النّار؛1 و جن را از تشعشعي از آتش خلق كرد.»1
نوع اين خلقت و ساختار آن، به اين موجودات اين قدرت را داده كه خود را به اشكال مختلف در بياورند. البتّه شكل اصلي آنان در حالت انقباض قابل ديدن است و در حالت انبساط غير قابل ديدن.
به اين شكل كه وقتي اين موجود اعضا و اجزاي بدن خود را كه به حالت گرما، فرّار و در هوا پخش است، منقبض كرده و جمع ميشود، به شكل هالهاي از نور يا سايهاي بيرنگ ديده ميشود و هنگامي كه منبسط ميشود، ديگر قابل رؤيت جزيي نيست.
امّا جن راههاي ديگري نيز براي نشان دادن خود دارد؛ البتّه با واسطه، به اين نحو كه ميتواند در اجساد و ابدان موجوداتي، مانند سگ سياه، گربة سياه، كلاغ سياه، مرغ سياه، مار سياه و عقرب تصرّف كند يا حتّي در انسان نيز ميتواند تصرّف كند؛ امّا نه هميشه و نه در هر كسي. جن در صورتي ميتواند در انسان تصرّف كند كه خود انسان با اعمالي شرّ و غير انساني، بستري را در خود به وجود آورد كه شياطيني از جنس جن در او رخنه كنند و او را مورد تصرّف قرار دهند.
مانند مرتاضان هندي يا جادوگران آفريقايي و مكزيكي و ديگر كشورها كه با رياضتهاي غيرشرعي و خوردن چيزهاي خاصّي، مانند خون كلاغ سياه و مار و خون گربة سياه و گفتن اذكار و اوراد شيطاني آنها را براي انجام اعمالي به درون خود دعوت ميكنند.
دليل اين حرف و اثبات آن دو آيه از قرآن كريم است:
1. «وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا؛2 و مرداني از آدميان به مرداني از جن پناه ميبردند و بر سركشي آنها ميافزودند.»
2. وَ يَوْمَ يِحْشُرُهُمْ جَمِيعًا يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُم مِّنَ الإِنسِ وَقَالَ أَوْلِيَآؤُهُم مِّنَ الإِنسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِيَ أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاكُمْ خَالِدِينَ فِيهَا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَليمٌ؛3
و [ياد كن] روزي را كه همة آنان را گرد ميآورد [و ميفرمايد] اي گروه جنّيان از آدميان [پيروان] فزوني يافتيد و هواخواهان آنها از [نوع] انسان ميگويند: پروردگارا برخي از ما از برخي ديگر بهرهبرداري كرد و به پاياني كه براي ما معيّن كردي، رسيديم [خدا] ميفرمايد: جايگاه شما آتش است. در آن ماندگار خواهيد بود؛ مگر آنچه را خدا بخواهد [كه خود تخفيف دهد] آري پروردگار تو حكيم داناست.»
اگر كمي در معاني آيات تأمّل كنيد، در مييابيد كه هم آن گروه از انسانها كه خود را به جنّيان سپردند، از جنّيان بهره ميبرند و هم آن جنهايي كه در اختيار آن انسانهاي جاهل خود را قرار دادهاند، از اين عمل بهره ميبرند.
به اين صورت كه انسانهاي جاهل براي رسيدن به قدرت و شهرت و انجام امور غير عادي، خود را بندة جنّيان و شياطين ميسازند و با آنها معاملهاي انجام ميدهند و جنّيان نيز در مقابل اين شرك انسان و اعمال گناهآلودشان، براي آنها كارهايي انجام ميدهند.
اگر پرسش اين باشد كه شياطين از گناه انسان چه نفعي ميبرند؟
پاسخ اين است كه اتّفاقاً شياطين به دنبال اين هستند كه انسان را به گناه، آلوده كرده و آنها را به بيراهه ببرند و اين دقيقاً سوگندي است كه رئيس شياطين و جنّيان، يعني ابليس در نزد خداوند خورده است كه انسان را با وسوسه به گناه مياندازد و در اينجا هم شياطين انسانهاي ضعيف النّفس و تشنة شهوت و قدرت را وسوسه ميكنند كه به آنها پناه برند و در ازاي كفر و شرك به خداوند تبارك و تعالي، آنها نيز خواستههايشان را برآورده كنند.
در اينجا لازم به توضيح است كه در قسمت قبل به اين نكته اشاره كرديم كه جنّيان ميتوانند به بدن و اجساد موجودات خاصّي حلول كنند و وجه اشتراك بين آن موجودات، رنگ سياهشان بود.
وجود رنگ سياهِ يك دست، نشان دهندة مديوم و بستر براي برقراري ارتباط با عالم ملكوتي است؛ يعني اين موجودات بدنشان براي عوالم ملكوتي بستر و فرودگاه بسيار مناسبي است.
- خلقت جن
حال پس از موضوع خلقت جن به قدرت او و حيطة اختيارات او ميپردازيم.
جن، ماهيتاً از گرماي آتش خلق شده؛ امّا طوايف و انواع مختلفي دارد. جن، فقط از آتش خلق نشده؛ بلكه در خلقت او عناصر وجودي مثل باد نيز وجود دارد و نسبت تركيب اين باد با آتش و گرماي آن و شدّت و حدّت هر دو مادّه انواع گوناگوني از آن را به وجود آورده و دليل اين ادّعا نيز كلام قرآن كريم است:
«وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ؛4 و پيش از آن جن را از آتشي سوزان و بيدود خلق كرديم.»
براي درك بيشتر اين موضوع به خلقت انسان اشارهاي ميكنيم.
وقتي كه خداوند تبارك و تعالي انسان را آفريد خمير مايه و ماهيّت آن را از خاك آفريد.
با توجّه به اين نكتة ظريف، ضروري است كه به عنصر اصلي وجودي انسان كه خاك باشد، عناصر ديگر نيز افزود و آن عناصر، آب، باد و آتش بودند. درصد تركيب اين چهار عنصر با هم انسان را به وجود آورده؛ امّا هنگامي كه يكي از اين عنصرها بر سه عنصر ديگر بچربد، ماهيّت آن انسان به آن عنصر گرايش پيدا ميكند؛ مثلاً وقتي عنصر آتش در فردي بيشتر باشد، به اصطلاح ميگويند: طبع وجودي شما آتشي است؛ يعني خصلتهاي شما همانند آتش در يك آن شعلهور ميشود.
و انسانهايي كه با كوچكترين حرفي از كوره در ميروند و پرخاشگر و تندخوي ميشوند، بايد بدانند كه عنصر غالب بر ديگر عناصر وجوديشان، آتش است.
حال به بحث ماهيّت جن ميپردازيم. جن نيز عنصر ديگري دارد و آن فقط باد است؛ يعني تركيب گرماي آتش و باد و از عنصر آب و خاك بيبهره است.
قدرت جن بستگي به نوع تركيب باد و آتش آن دارد.
- دانستههاي جن
جن، مخلوقي الهي است. مخلوقي است كه اختيار دارد و هنگامي كه خداوند به آن اختيار داده حتماً قرار است چيزي به او عرضه شود و مورد امتحان قرار گيرد و وقتي كه امتحان وجود دارد، حتماً خيري و شرّي و خوبي و بدياي قرار است عرضه شود؛ تا موجود داراي اختيار، مورد امتحان قرار گرفته و يكي از خوب يا بد را برگزيند.
امّا اين انتخاب نيازمند چيزي است تا بتوانند با آن به تفكيك و تمييز دادن خوب و بد بپردازد و آن قدرت تمييز را عقل و جهل مينامند.
پس خداوند به اين موجود، عقل، جهل و اختيار داده است تا با عقل خود خير و نيك را برگزيند و با جهل خود شرّ و بدي را انتخاب كند و خداوند به اختيار او پاداش و عقاب ميدهد؛ يعني وقتي با عقل خود امور مورد رضاي الهي را انتخاب كند، پاداش و اجر دريافت ميكند و اگر با جهل خود امور مورد غضب الهي را برگزيند، عذاب و عقاب دريافت ميكند. به اين امر، امتحان الهي گويند.
حال متوجّه شديم كه جن مخلوق است، عقل و جهل دارد، مورد امتحان قرار ميگيرد، پاداش و عذابي به اعمالش داده ميشود و بهشت و جهنّمي دارد.
دليل اين ادّعا اين آية شريف است:
1. «إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ؛5 مگر كساني كه پروردگار تو به آنان رحم كرده و براي همين آنان را آفريده است و وعدة پروردگارت [چنين] تحقّق پذيرفته است [كه] البتّه جهنّم را از جن و انس يكسره پر خواهم كرد.»
2. «قَالَ ادْخُلُواْ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِي النَّارِ؛6 خداوند گويد شما هم مانند آن گروه از جنّ و انس كه پيش از شما وارد دوزخ شدند، داخل شويد.»
دقّت در چند آية ديگر كه دربارة عذاب جنّ و انس گفته شده، معلوم ميكند كه چون جن عقل و جهل و اختيار دارد، ميتواند هر ديني را برگزيند از يهود، نصارا يا اسلام و ميتواند كافر يا مشرك شود كه البتّه در آيات بالا نيز خداوند به كفر آنها اشاره فرموده است.
- مرگ و زندگي جن
از آنجا كه جن مخلوق است، طبق قاعدة مخلوق بودن، ابتدايي و انتهايي دارد؛ يعني عمر مقدّر دارد؛ امّا عمر آنها از انسانها بيشتر است و اين به دليل نوع خلقت آنهاست و چه بسا موجوداتي هستند كه چندين برابر جنّيان عمر ميكنند و آنها نيز بر خلقت خود قرار دارند.
از احاديث، اين گونه دريافت ميشود كه جن عمري چند هزار ساله دارد. شاهد مثال آن، اين داستان است.
به سند معتبري از ابن عبّاس روايت شده كه:
در خدمت رسول اكرم(ص) وارد شده بوديم، يكي از جنّيان در حال سؤال كردن مسائل سخت و مشكل از حضرت رسول(ص) بود، ناگهان حضرت علي(ع) از دور ظاهر شدند. جن از ديدن حضرت علي(ع) و از ترس، آنچنان كوچك شد كه به اندازة گنجشكي درآمد و در مقابل آن حضرت عجز و زاري نمود و به پيامبر(ص) عرض كرد: يا رسول الله! مرا در پناه خود بگير. پيامبر(ص) فرمود: «از چه كسي ميترسي؟» جن عرض كرد: از آن جوان كه از دور ميآيد، ميترسم. حضرت فرمود: «براي چه از آن جوان ميترسي؟» جن گفت: من در زمان طوفان نوح(ع) شاهد ماجرا بودم، وقتي كه كشتي آن حضر? روي آبها شناور شد و همه جا را آب گرفته بود، من داخل كشتي رفتم تا آن را سوراخ كرده و نوح(ع) را با پيروانش غرق كنم. ناگهان ديدم كه همين جوان در آن كشتي ظاهر شد و در حالي كه نيزهاي در دست داشت، با سرِ آن دستم را بريد.
در اين حال جن دست و انگشت بريدة خود را به پيامبر(ص) نشان داد. پيامبر(ص) فرمودند: «درست ديدهاي اين همان جوان است كه دست تو را بريده.»7
البتّه از اين نوع حديثها و حكايتها كه به نوعي در آن عمر طولاني جن ذكر شده، متواتر و زياد ميباشد و ما در اينجا به علّت پرداختن به مباحث علمي دربارة جن و ناگفتههايي دربارة اين مخلوق، به همين مقدار اكتفا ميكنيم و اگر كسي خواهان حكايتها و احاديث بيشتري در اين مورد ميتواند باشد، به كتابهاي متعدّدي كه دربارة جن موجودند، مراجعه كند؛ امّا بناي ما در اين مقاله، بيان مسائلي است كه به علم و فهم ما بيفزايد.
- دانش جن
آيا جن به امور غيبي آگاه است يا خير؟
اوّلاً اينكه ما چه چيزي را غيب بدانيم و به چه چيزي غيب بگوييم، جاي ساعتها بحث دارد و حجم چندين جلد كتاب است؛ امّا در اينجا لازم است، اشارهاي به اين مورد كنيم كه بين عوام مردم، غيب به چيزي گفته ميشود كه در دسترس نيست و با حواسّ پنجگانة ما ادراك نميشود؛ امّا آيا حقيقت هم اين است؟ آيا وقتي ما زمان را با حواسّ پنجگانة خود نميبينيم، زمان، غيب است؟
آيا جن براي كساني كه جن را ميبينند، غيب است و براي كساني كه ملائكه را ميبينند، ملائكه، غيب است.
با اين پيش زمينه، درمييابيم كه غيب و عوامل غيبي داراي سلسله مراتب هستند؛ يعني چيزي كه براي من غيب است، ممكن است براي ديگري غيب نباشد.
كسي كه ملائكه را ميبينيد، ديگر براي او ملائكه غيب نيستند، چون قابل رؤيت و دسترسي هستند؛ امّا ملائكه براي كساني كه قابل رؤيت و دسترسي نيستند، غيب محسوب ميشوند.
دانش جن فقط و فقط به دليل طولاني بودن عمر آن است و جن در واقع فقط از گذشتههايي كه در آن بوده يا در حال اتّفاق است، با خبر بوده و از آينده هيچ اطّلاعي ندارد. اين سخن، دليل عقلي و قرآني دارد.
در حديثي از امام صادق(ع) آمده كه ابليس تا قبل از ظهور حضرت عيسي(ع) تا آسمان هفتم بالا رفته و اسرار الهي را استراق سمع ميكرده، به همين جمله دقّت كنيد؛ يعني دليل دانستن اسرار الهي براي شيطان اين بوده كه او تا آسمان هفتم بالا ميرفت و اسراري را كه بين ملائكه گفته ميشده، مخفيانه ميشنيده و به نزد يارانش برميگشته است تا تدارك مقابله با آن اسرار و وحي الهي را ببيند؛ امّا هنگامي كه حضرت عيسي(ع) متولّد ميشوند، شيطان از هفت آسمان محروم گشته و تنها تا طبقة چهارم آسمان ميتوانست بالا برود؛ امّا باز هم براي استراق سمع اسرار وحي.
به اين نكتة ظريف دقّت كنيد كه پس از حضرت عيسي(ع) از طبقة چهارم بالاتر نميتوانست برود و فقط اسراري را كه در طبقة چهارم و پايينتر از آن بود، ميتوانسته بشنود؛ اين مطلب به آن معني است كه اسرار الهي داراي مرتبه و طبقهبندي است.
پس سرّي كه در طبقة هفتم آسمان به ملائكة خاص گفته ميشود، ملائكة طبقة ششم از آن بيخبرند و آن سرّي كه در طبقة ششم آسمان گفته ميشود، ملائكة طبقة پنجم از آن بيخبرند. اين نتيجهگيري پيرو همان مراتب غيبي است؛ يعني اسرار طبقة هفتم آسمان براي ملائكة طبقة هفتم غيب نيست؛ امّا براي ملائكة طبقة ششم غيب است و اسرار طبقة ششم آسمان براي ملائكة طبقة ششم غيب نيست؛ امّا براي ملائكة طبقة پنجم غيب است، حال به ادلّة بحث دربارة جن ميپردازيم.
بعد از ولادت حضرت رسول(ص) شيطان از طبقة اوّل آسمان نتوانست بالاتر برود و در واقع از آن اسرار محروم شد.
اين موضوع نشان دهندة سطح بالاي آن اسرار است كه در طبقات هفتم تا اوّل وجود داشته است.
وجود مبارك رسول اكرم(ص) چنان تأثيري در عالم خلقت دارد ـ البتّه مسئوليّتهاي ايشان نيز بسيار پر رنگتر از تمام انبيا و اولياي الهي بود ـ كه شيطان نميبايست حتّي كوچكترين سرّ وحي به ايشان را متوجّه ميشد؛ مبادا در كار پيامبر(ص) خللي ايجاد كند.
اين مسئله به اين معني است كه عاقلترين و برترين مخلوق الهي، شيطان را موجودي خطرناك ميدانسته و هرگز نميخواسته است كه شرايطي براي ايجاد اعمال شرّ شيطان فراهم كنند؛ يعني ايشان با اين اعمال و رفتار خود به ما كه سطح ايمان و مراتب عقلمان بسيار بسيار پايينتر از ايشان است، آموختند كه شيطان را جدّي بگيريم.
دليل پرداختن ما به اين بحث، اين است كه مخاطب گرامي بداند كه شياطين و جنّيان ديگر به اسرار وحي و امور غيبي آگاهي ندارند. البتّه تا قبل از تولّد پيامبر اكرم(ص) به اسراري كه تا طبقة چهارم بوده، آگاهي داشتند و قبل از تولّد حضرت عيسي(ع) به اسرار و وحي تا طبقات هفتم نيز آگاهي داشتند؛ امّا بعد از تولّد پيامبر(ص) از ورود به طبقات آسمان براي استراق سمع منع گرديدند.
«وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ ? لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَي الْمَلَإِ الْأَعْلَي وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ ? دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ؛8 و [آن را] از هر شيطان سركشي نگاه داشتيم، [به طوري كه] نميتوانند به انبوه [فرشتگان] عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سوي پرتاب ميشوند، با شدّت به دور رانده ميشوند و برايشان عذابي دائم است.»
«وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا؛9 و در [آسمان] براى شنيدن به كمين مىنشستيم [اما] اكنون هر كه بخواهد به گوش باشد تير شهابى در كمين خود مىيابد.»
«وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا؛ 10 و ما پيش از نزول قرآن در كمين شنيدن سخنان آسماني و اسرار وحي مينشينيم؛ امّا اينك هر كه از اسرار وحي الهي سخن بخواهد، شنيد تير شهاب در كمينگاه اوست.»
تا اينجاي بحث اثبات شد كه جن از آينده و اسرار و امور غيبي الهي هيچ آگاهي و اطّلاعي ندارد.
- توانمندي و قدرتجن
در بحثهاي گذشته، اجمالاً اشاره شد كه يكي از قدرتهاي جن تصرّف در بعضي انسانها و بعضي حيوانات است.
امّا يكي از قدرتهاي جن كه انسانها از آن استفاده ميكنند، جا به جا كردن اجسام و اشيا است.
اين جابهجايي قدرت خاصّي را بين جنّيان ميطلبد؛ يعني هر نوع از جن نميتواند اين كار را انجام دهد و اين كار مخصوص نوع خاصّي از جن به نام عفريت است.
«قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ؛11 عفريتي از جن گفت من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزي براي تو ميآورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم.»
پس اين قدرت جا به جايي، فقط مخصوص جنّيان از نوع عفريت است.
اين جمله به اين معني نيست كه عفريت فقط قابليّت جا به جايي دارد؛ بلكه به اين معني است كه اين ويژگي بارز و برجستة اين نوع جن است.
امّا مهمترين و اصليترين نيرويي كه شياطين جن از آن استفاده ميكنند و شياطين انس از طريق شياطين جن اين اعمال را انجام ميدهند، سحر و جادو است.
- سحر، جادو و طلسم
سحر و جادو تقريباً هم رديف و هم تراز هم هستند؛ امّا طلسم كاملاً متفاوت از اين دو است كه در جاي ديگري بيان خواهد شد؛ امّا در اينجا به طريقة سحر كردن توسط شياطين جن با درخواست شياطين انس ميپردازيم.
برخي از افراد با استفاده از اين روشها ميتوانند با اجنّة شيطاني ارتباط برقرار كنند و برخي از توانمنديهاي آنها را در رسيدن به اهداف كفرآلود خود به كار گيرند. يادآوري داستانهايي از قرآن كريم دربارة اعمال ابليس و كمك او به افراد كافر و مشركي كه سعي در دشمني آشكار با پيامبران همعصر خود داشتهاند، بيانگر نحوة اعمال شيطاني اجنّه و به كارگيري آنها توسط افراد كافر و مشرك است. روشهاي ارتباط با شياطين جن، بسيار متفاوت است؛ به طور مثال در داستان حضرت ابراهيم(ع) آمده است كه به دستور نمرود؛ آتش بسيار بزرگ و مهيبي فراهم كردند، هنگامي كه خواستند حضرت ابراهيم(ع) را به آتش بيندازند از شدّت گرماي آتش نتوانستند به آن نزديك شوند. در اين لحظه شيطان به صورت پيرزني در آمده و نزد مأموران رفت و دستور ساخت منجنيق را به آنها داد و در واقع شيطان روش ساخت منجنيق را به آنها ياد داد تا حضرت را بتوانند در آتش بيندازند و باز بعد از آنكه آتش به امر خداوند براي حضرت ابراهيم(ع) گلستان شد، مأموران نمرود از اين امر دچار وحشت شده و جرئت نزديك شدن به آن منطقه و حضرت را نداشتند. در اينجا باز هم شيطان به شكل پيرزني به نزد مأموران رفته و آنها را راهنمايي ميكند.
شيطان در مواردي نيز مستقيم و با معرفي خود و با دادن وعدة ياري به جاهلان، براي خود يار و ياور جمع كرده است. در زمان حضرت موسي(ع) كه سحر و جادوگري قدرت گرفته بود و در واقع روش استفاده از آن را ساحران و جادوگران بهتر آموخته و مسلّطتر گشته بودند؛ مانند سامري كه رئيس ساحران زمان حضرت موسي(ع) و به سحر مسلّط بود. او بعد به موسي(ع) ايمان آورد و همراه قوم و حضرت موسي(ع) به پاي كوه طور رفت. زماني كه حضرت موسي(ع) به دعوت خداوند به كوه فرا خوانده شد، او با طلاهاي قوم، گوسالهاي ساخت و هنگامي كه ديد حضرت جبرئيل(ع) به سمت كوه طور براي ديدن حضرت موسي(ع) رهسپار شده به دنبال ايشان رفته و از خاكي كه زير پايش بر جاي مانده بود، برداشت و آن را به گوساله زد و گوساله شروع به سخن گفتن كرد.
در اين مقطع، ساحران بسيار نيرومند، ولي در اقليّت بودند تا زمان حضرت سليمان(ع) فرا رسيد و به دستور خداوند تمام جنّيان و شياطين و ديوها تحت امر حضرت قرار گرفتند و هر كس از دستور حضرت سليمان(ع) سرپيچي كرد، مورد عذاب الهي قرار گرفت.
«وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ ? يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاء مِن مَّحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ؛12
و باد را براي سليمان [رام كرديم] كه رفتن آن بامداد يك ماه و آمدنش شبانگاه يك ماه [راه] بود و معدن مس را براي او ذوب [و روان] گردانيديم و برخي از جن به فرمان پروردگارشان پيش او كار ميكردند و هر كس از آنها از دستور ما سر برميتافت از عذاب سوزان به او ميچشانيديم. [آن متخصّصان] براي او هر چه ميخواست از نمازخانهها و مجسّمهها و ظروف بزرگ مانند حوضچهها و ديگهاي چسبيده به زمين ميساختند. اي خاندان داوود شكرگزار باشيد و از بندگان من اندكي سپاس گزارند.»
«وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ؛13 و براي سليمان سپاهيانش از جنّ و انس و پرندگان جمعآوري شدند و [براي رژه] دسته دسته گرديدند.»
«قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ؛14 عفريتي از جن گفت من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزي براي تو ميآورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم.» (و در جواهر و نواميس آن دست خيانت نبرم.)
اين آيات بيانگر ارتباط بين شياطين جن و ديو و جنّيان ديگر كه در تسخير حضرت سليمان(ع) بودند، ميباشد.
در آيات مبارك قرآن مجيد گفته شده كه گروهي از ديوان به ساختن بنا ميپرداختند و حتّي در آيات ديگر آمده كه گروهي از جنّيان از كف دريا، لؤلؤ و مرجان، براي ساختن كاخهاي حضرت سليمان(ع) استخراج ميكردند.
در بحث قبل گفته شد كه در زمان حضرت موسي(ع) سحر و جادوگري به اوج توانايي خود رسيده بود؛ امّا هنوز اين علم در نزد اشخاص منحصر به فرد و محدودي وجود داشت و در واقع همهگير نبود تا اينكه در زمان حضرت سليمان نبي(ع) علم سحر و جادوگري رواج يافت و تقريباً همه از آن استفاده كردند؛ زيرا در زمان حضرت سليمان(ع) مردم با اجنّه و شياطين همكار شده بودند. اين شياطين و جنّيان در حين كار و ارتباط با مردم، به آنها سحر و جادوگري را آموختند، مخصوصاً دربارة ايجاد اختلاف بين زن و شوهر و جدايي آنان خيلي كار ميكردند. دليل اين حرف آ?ة 102 سورة مباركة بقره است:
«وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَي مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَي الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّي يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَل?مُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُون؛َ
و آنچه را كه شيطان[صفت]ها در سلطنت سليمان خوانده [و درس گرفته] بودند، پيروي كردند و سليمان كفر نورزيد ليكن آن شيطان[صفت]ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر ميآموختند و [نيز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پيروي كردند] با اينكه آن دو [فرشته] هيچ كس را تعليم [سحر] نميكردند مگر آنكه [قبلاً به او] ميگفتند ما [وسيلة] آزمايشي [براي شما] هستيم پس زنهار كافر نشوي و[لي] آنها از آن دو [فرشته] چيزهايي ميآموختند كه به وسيلة آن ميان مرد و همسرش جدايي بيفكنند هر چند بدون فرمان خدا ?ميتوانستند به وسيلة آن به احدي زيان برسانند و [خلاصه] چيزي ميآموختند كه برايشان زيان داشت و سودي به ايشان نميرسانيد و قطعاً [يهوديان] دريافته بودند كه هر كس خريدار اين [متاع] باشد در آخرت بهرهاي ندارد. وه كه چه بد بود آنچه به جان خريدند اگر ميدانستند.»
اين آيه نيازمند اندكي توضيح است.
اوّل آنكه، خداوند تبارك و تعالي در ابتداي آيه ميفرمايد:
«مردم از شياطين و ديوان تبعيّت كردند و سحر و جادوگري آموختند.»
پس سحر و جادوگري، از شياطين و ديوان به انسان رسيده است، دوم آنكه، توضيح دربارة هاروت و ماروت داده شده كه آنها دو فرشته بودند كه پس از رواج سحر و جادو را در ميان مردم، به امر خداوند به ميان مردم آمدند و به مردم هم سحر را آموختند هم باطل السّحر را؛ يعني اگر جدايي بين زن و مرد را از طريق سحر گفتند ـ كه البتّه پيش از آنها شياطين و ديوان گفته بودند ـ باطل السّحر آن سحر را نيز ميگفتند.
دليل اين كار امتحان الهي بود؛ البتّه خداوند ميفرمايد كه مردم باطل السّحر را رها كرده و خود سحر را آموختند.
خداوند با اين عمل، هر دو گروه از مردم را آزمود. چه كافران را چه مؤمنان را؛ به اين صورت كه سحر و باطل السّحر را در اختيار مردم قرار داد. گروهي كافر شدند و به سحر گرويدند و با آن مردم را سحر كردند. اين امتحان كافران بود كه به سمت سحر رفتند؛ امّا مؤمنان كه مورد سحر قرار گرفتند نيز در اينجا مورد امتحان واقع شدند. امتحان آنها اين بود كه آيا هنگام دشواري و سختي از خداوند نااميد ميشدند؟ آيا لب به گلهگذاري از خداوند گشودند؟ آيا در دشواريها و سختيها ايمان خود را نسبت به خدا از دست ميدادند؟
گفتني است كه سحر و جادو، يك وسيلة امتحان در دست بشر است؛ مانند تمام سلاحها يا علوم ديگر كه ميتوان آنها را عليه بشر استفاده كرد.
اينكه بشر علم خود را در چه راهي استفاده كند، امتحان اوست.
پس چه مؤمنان چه ديگر قشرهاي مردم چه انبيا و رسل با سحر و جادوگري به نوعي درگير بودند.
اين مسئله به قدري حائز اهمّيت بوده كه خداوند تبارك و تعالي، آيات متعدّدي دربارة سحر و باطل السّحر در قرآن كريم بيان كرده است.
ادامه دارد ...
ماهنامه موعود، ویژه نامه جن شماره ،123
پينوشتها:
1. سورة الرّحمن (55)، آية 15.
2. سورة جن (72)، آية 6.
3. سورة انعام (6)، آية 128.
4. سورة حجر (53)، آية 27.
5. سورة هود (11)، آية 119.
6. سورة اعراف (7)، آية 38.
7. كشف اليقين، ص 484؛ بحارالأنوار، ج 42، ص 11؛ سفينـ[ النّجا، ج 1، ص 683.
8. سورة الصافات (37)، آيات 7 ـ 9.
9. سورة جن (72)، آية 8.
10. سورة جن (72)، آية 9.
11. سورة نمل (27)، آية 39.
12. سورة سباء (34)، آية 12.
13. سورة نمل (27)، آية 17.
14. همان، آية 39.